چند زنِ دلنازکِ دوستداشتنی رفته بودند کمر یک درختِ تنومند پارک را مثل کمر شوهرهایشان بغل کرده بودند و جیغ میزدند؛« نمیگذاریم ببرید»! خب البته نمایششان، دیدنی بود ولی از طرز بغل کردن کمر، از همان اول معلوم بود که خیلی هم جدی نیستند! شهردار که گویا متوجه شده بود عنقریب با غرش ماشینآلات ساختمانی، حدِ عشق و علاقهی خانمها برملا خواهد شد، بلافاصله بیانیه داد؛ آنها را قطع نخواهیم کرد. بعدها روابط عمومی شهرداری نیز اعلام کرد اصلن از اول نیز قطع هیچ درختی در دستور کار نبوده است و البته نگفت که نیازی به آن همه جار و جنجال نبود. من خودم از جمله کسانی هستم که عاشق درخت و طبیعتم و هر گونه اقدام حمایتی از طبیعت، ولو در حد همین نمایشهای زنانه را هم تایید میکنم مخصوصن به نظرم میآید در میان مردم ما، کارهای نمایشی به نسبت کارهای جدی، جدیتر قلمداد میشود و در نزد مسئولان ما نیز موثرتر است. برای همین است که نود درصد سرمایهگذاریهای سینمایی مان به جانب کمدی و خندهبازار و مسخرهبازی جذب و هدایت میشوند. البته تحت پوشش این ایدهی غلط که مردم ما غمگیناند و نیاز به شادی دارند. ولی نیاز به شادی، ربطی به غمگینی ندارد. شادی، وجه طبیعی زندگی است و اگر نیست معنایش آن است که مجاری زندگی در جایی مسدودند و صرفن نشستن و خندیدن به آنها ، مشکل را برطرف نخواهد کرد. بنابراین نمایش چه از نوع سینمایی که هنرپیشهها روی صحنه میبرند، چه از نوع خانگی که خانمها اجرا میکنند، بیشتر از آنکه یک انتخاب شخصی باشد یک جوگیری و هیستری عمومی است. منظورم این نیست که هیچ کاری نکردن، بهتر از همان ادا و اطفارهاست. بلکه برعکس. هر کاری حتا بغل کردن کمر درختان و جیغ زدن برای آنکه نظر دیگران را معطوف طبیعت کنیم درخور اهمیت است اما کارهای سادهتری نیز برای ابراز ارادت به طبیعت وجود دارند که ازهمان منزل شروع میشوند، مثل مصرف بهینهی انرژی و آب، کاهش تولید زباله، استفاده از ساک دستی در خریدهای روزانه و کاهش مصرف پلاستیک، مراقبت از گل و گیاه در منزل، و غیره که نیازی به نمایش و جار و جنجال و زحمت زا به راه کردن کارگران شهرداری را هم به دنبال ندارد!