ما در زبان گیلکی به پدر میگیم پِر per که از واژهی « پیر » گرفته شده. شاید چون رهبران و قدرتمندان جوامع ابتدایی ما ریشسفیدها و پیرها بودند. و به قول نیچه،هر مفهوم در بردارندهی قدرت سیاسی، راه به مفهومی میگشابد در بردارندهی برتری روانی. معنیش اینه که ارزشهای همگانی از بالا به سمت پایین نشت میکنن، یعنی از رأس هرم قدرت. بنابراین « پر» تجسد همان پیران و خردمندانه. در ادبیات عرفانی هم، پیر به جای آنکه نشاندهندهی سن و سال و کهولت و فرتوتی آدم باشه، دلالت بر جایگاه و منزلت فرد به لحاظ عقلانیت و اتوریته داره. مثلن حافظ دستورالعملها و فصلالخطابهای خودشو از زبان پیر میکده بیان میکنه که دیگه چون و چرا نکنن ؛ به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟ چرا از جوان نمیپرسه؟ چون جوانی دورهی استیلای عواطف بر خرد و پیری دورهی استیلای خرد بر عواطفه. پس تضاد بین والدین و کودکان رو فقط نباید یه مسئلهی خانوادگی دید و براش نسخه پیچید. ما اولین مشکلات بین فرزندان و والدین رو به طور سمبلیک در تضاد اسطورهای سیاوش و کاووس، یا رستم و سهراب میبینیم که در یکیش آتش به عنوان نماد خرد و در دیگری وجه ایزدی رستم به عنوان نماد فره و روشنایی پیروز میشه و امور بر سامان قرار میگیره و از آشوب جلوگیری میشه اما در اختلافات خانوادگی ضحاک و پدرش، مادر با پسر همدست میشن.
مگر در نهانش سخن دیگر است
پژوهنده را راز با مادر است
و نتیجهی این همدستی میشه پدرکشی و هرج و مرج و افول، چون با کنار رفتن دورهی پیران و خردمندان، دورهی جغلهسالاری و آشوب فرا میرسه. هنر خوار شد و جادو-یی ارجمند. در تاریخ دورهی اشکانی هم وقتی فرهادک با همدستی مادرش، پدرشو میکشه و جای اون رو چه در تخت خواب و چه در تخت سلطنت، میگیره، با افول و انحطاط پادشاهی اشکانی مواجه میشیم. در واقع تمامی افسانههایی که تم درگیری خانوادگی دارند بازتاب تضاد خردگرایی و لاابالیگری هستن. این تضادها رو امروز هم میبینیم. چه در سطح خانواده و چه در سطح جامعه . خانوادههایی که فرزندسالار شده بودند بتدریج به کودکمحوری رسیدند و در نهایت خودشون به کودک دگردیسی پیدا کردند و دچار اباحهگری و لاقیدی و فروپاشی شدند . به قول داستایفسکی اگه خدا نباشه همه چیز مجاز میشه، در خانواده و جامعه هم اگه پدر نباشه، منظور وجود فیزیکی پدر نیست چون پدر پیر میشه و در نهایت هم میمیره، بلکه مقصود جایگاه و منزلت « پر» و پیر میکده است. که اگر نباشد سنگ رو سنگ بند نخواهد شد. بنابراین مهمترین نکته در بارهی راهحلهای مشکلات خانوادگی، بازگرداندن جایگاه معنوی پدر در خانواده است و این مسئله باید مورد توجه خاص حاکمیت هم قرار بگیرد. وقتی اعلام میکنن در کنکور و آزمون استخدامی آموزش و پرورش، تعداد دخترها سه برابر پسراست، باید قید نهاد خانواده رو زد و منتظر امواج سهمگین هرج و مرج و افول و بحران نشست و با فردوسی همصدا شد و گفت؛ دلم سیر شد زین سرای سپنج. نباید اسم اینو گذاشت توسعه فرهنگی و از کنارش گذشت. این ورم فرهنگیه که در نهایت به دمل چرکی تبدیل خواهد شد. از همین الان هم نشونههاش پیداست. دیگه کسی رو بچهبغل نمیبینید عوضش کلاسور و کیف و سگ رو جایگزین کردند.